روزهای اخر بارداری
عشقم مامان خلاصه بهت بگم خیلی تو شوک هستم آخه من و بابا علی کلی وسایل دخترونه خریده بودیم که تعدادی از اونهارو رفتم واست عوض کردم و پسرونه خریدم و تا الان که 29 فروردینه و واسه به دنیا امدن شما 3 روز مونده تونستم اسم انتخاب کنم امیدوارم که خوشت بیاد سامیار مامان نفسم مامان تو زندگی من هستی دوست دارم ولی مامان جون خانم دکتر به من گفت 3اردیبهشت زایمان کنم و سزارین بشم خودم خواستم اول اردیبهشت باشه که با تولد مامان جون بابا جون و دایی یاسر یه روز باشه که دکتر هم قبول کرد حالا قرار شد من یکشنبه 31 فروردین که مصادف بار روز زن هست برم بیمارستان خاتم الا نبیا بستری شم و روز دوشنبه اول اردیبهشت سزارین بشم
نویسنده :
مامان نغمه
18:11
خبر جدید
عشقم 20 اسفند رسید ومن نوبت دکتر داشتم اونم طرف صبح خاله نجمه میخواست بره سر کار من و مامان جون رو رسوند مطب و من یه کم استرس داشتم آخه این دکتر رو واسه اولین بار میخواستم ببینم ولی البته دربارش کلی تعریف شنیده بودم تا اینکه خانم دکتر آمد ومن نفر چهارم بودم که منشی منو صداا زد و من رفتم داخل واقعا دکتر خوب و خوش رویی بود وکلی باهم حرف زد و آزمایشات و سونو های قبلیمو دید و واسم یه سونو اورژانسی نوشت که من و مامان جون رفتیم یه سونو گرافی که وقت نداشت یکدفعه یادم آمد شیما دختر خالم تو سونو گرافی آشنا داره با شیما تماس گرفتم وبنده خدا واسم اکی کرد و من رفتم تا اینکه نوبت شدم و موقعی که دکتر داشت منو سونو میکرد اولش گفت شما تو هفته ...
نویسنده :
مامان نغمه
18:02
سفر بندرعباس
سلام عشق مامان من چند وقتی دسترسی به اینترنت نداشتم ونتونستم واست بنویسم والان یه عالمه حرف واسه گفتن دارم عشقم من 15 اسفند آمدم بندرعباس آخه میخواستم شما رو بندر عباس به دنیا بیارم ومامان جون از دکتر واسم ،واسه 20 اسفند نوبت گرفته بود بابا علی من و رسوند وخودش برگشت کرمان
نویسنده :
مامان نغمه
17:40